عملکرد کسب و کار
عملکرد، نتیجهی نهایی فعالیتهای انجام شده استو برای هر کسب و کار، عملکرد ارتباط نزدیکی با کارایی و بهره وری کلی دارد. دو شیوه برای بررسی عملکرد در منابع وجود دارد: روش مبتنی بر فروش یا مالی و روش مبتنی بر شرکت یا غیر مالی. اگرچه روش مالی، با ابعادی نظیر سود اوری، رشد، بهره وری، سطح درامد فروش، سهام بازار و محصول، نرخ بازده سرمایه گذاری و ارزش افزوده محصول اندازه گیری میشود، روش غیر مالی بر اساس توسعه کارکنان، رضایت مشتری، رضایت شغلی و فرایندهای داخلی سازمانی کارامد اندازه گیری میشود (انیولا و اکتبانگ 2014). بنابراینف شیوه مدیریت استراتژیک از حیث توانایی بهبود عملکرد سازمانها توجیه میشود (ویلن و هانگر 2010، اکا 2011). بر طبق گفتهی نزو و نیاگا (2011)، اندازه عملکرد لازم است زیرا ابزاری رأی تعیین این است که آیا سازمان به اهداف خود رسیده است یا خیر (ماکانکا و پاول 2017) و به بررسی سلامت کل سازمان کمک میکند.
ارزیابی اثرات مدیریت استراتژیک
شیوههای مدیریت استراتژیک ارتباط معنی داری با پایداری و رشد شرکتها به دلیل رشد سیستمهای حاکمیت شرکتی مدرن در سراسر جهان دارند (موریکی و همکاران 2017). در کنیا، یک مطالعه موردی در شرکت تجارت چای توسط بورگو و آور (2017) برای بررسی اثر شیوههای مدیریت استراتژیک بر روی سودآوری کسب و کار انجام شد. شیوههای مدیریت استراتژیک اثر مثبتی بر روی عملکرد سازمانی کل داشت. در یک مطالعهی موردی دیگر، ماکانگا و پاول (2017) نیز به این نتیجه رسیدند که شیوههای مدیریت استراتژیک بر روی عملکرد تأثیر میگذارد. در مطالعه موردی در یک شرکت برق در نایروبی کنیا، تحلیل رگرسیون، همبستگی ضعیف (r=0.273; p<0.05) بین برنامه ریزی استراتژیک و عملکرد شرکت مورد مطالعه، مشاهده شد. و لزوم بهبود استفاده از فنون برنامه ریزی استراتژیک جهت افزایش عملکرد، توصیه شد. به طور مشابه در رابطه با بنگاههای کوچک و متوسط، مطالعات مختلف، به خصوص در کشورهای توسعه یافته، این موضوع را تأیید کردهاند که بنگاههای کوچک و متوسط مشارکت موثری در شیوههای مدیریت استراتژیک برای تسریع عملکرد خود داشتهاند. برای مثال، به منظور نهادینه سازی شیوههای مدیریت استراتژیک مورد استفاده در بنگاههای کوچک در شهر کیتوی کنیا، موتومی و همکاران (2014) به این نتیجه رسیدند که سرمایه گذاری در زمینه پرسنل و مهارتها از ابزارهای تعیین کننده کلیدی در بررسی تأثیر شیوه مدیریت استراتژیک بر روی عملکرد بنگاههای کوچک و متوسط است. ویتکاستیک (2017) نتایج مشابهی را در فرایند مدیریت استراتژیک شرکتهای مستقل فیلم یافته و به این نتیجه رسید که همه مراحل مجزای مدیریت استراتژیک بر مزیت رقابتی شرکتها اثر میگذارد. تل (2010) دادههای تجربی برای سال 2000 و پنج سال بعد (2001 تا 2006) را که از 100 شرکت تولیدی کوچک در سوئد جمع اوری شده بود مقایسه کرده و نتایج نشان داد که مدیران در این شرکتها دارای فعالیتهای متنوع میباشند که این فعالیتها از فعالیتهای عملیاتی و مالی متغیر هستند. با این حال آنها هیچ انرژی را صرف فعالیتهای استراتژیک نمیکنند و به این ترتیب رشد و توسعهی آنها کاهش مییابد. به طور مشابه، ولی با استفاده از مطالعهی موردی بنگاههای کوچک و متوسط در بوتسوانا، ماجاما و ماگانگ (2017) تأیید کردند که سطح مشارکت این بنگاهها در برنامه ریزی استراتژیک محدود است. بیشتر این برنامهها غیر رسمی و غیر مستند هستند. برای مثال، تنها 44.4 دارای سه مؤلفهی افق برنامه ریزی استراتژیک و اهداف کوتاه مدت بودند، در حالی که 55.6 درصد دارای یک یا دو مؤلفه بودند. نبود دانش در خصوص فرایندهای برنامه ریزی با اندازه کسب و کار، یکی از عواملی بود که مانع از مشارکت آنها در فعالیتهای برنامه ریزی استراتژیک میشد. از سوی دیگر، کوتالویچ، شالا و ترونی (2012) اثبات کردند که بنگاههای کوچک و متوسط در کزوو، از برنامههای استراتژیک به عنوان یک گزارش مقدماتی برای بهبود بلند مدت سازمانهای خود استفاده میکنند که بدین معنی است که آنها دارای چشم انداز و افق روشنتری هستند. سایر مطالعات مربوط که اثرات معنی دار برنامه ریزی استراتژیک را بر روی عملکرد کسب و کار بنگاههای کوچک و متوسط نشان دادهاند شامل آلدهیات و تویسی 2011، امورل، گاکور و ویتو 2013) هستند. در نیجریه، موگبو (2013)،، به این نتیجه رسیدند که شیوههای مدیریت استراتژیک به طور معنی داری موجب افزایش رقابت پذیری، عملکرد کارکنان و بهره وری کلی شرکتهای تولیدی میشوند. با این حال، آدمی و همکاران (2017) پی بردند که مالکان و مدیران بنگاهها در نیجریه آگاهی کمی از سهم و نقش شیوه مدیریت استراتژیک در موفقیت سازمان خود و شیوه استفاده از آن دارند. محققان به بررسی اثر مدیریت استراتژیک روی عملکرد بنگاهها در چهار ایالت لاگوس، اگون، اسون و اویو پرداخته و پی بردند که شیوههای مدیریت استراتژیک به طور معنی داری به بنگاههای کوچک و متوسط در افزایش فروش و بهبود سطوح سود اوری کمک میکند. آنها خاطر نشان کردند که اگرچه بیشتر شرکتها هنوز از فنون ارزیابی قدیمی و روشهای کوتاه مدت استفاده میکنند، پذیرش شیوههای مدیریت استراتژیک امکان بهره گیری بیشتر از داراییهای شرکت در بازار را میدهد. به طور مشابه، اکینباد و کینبابی (2010) با انجام مطالعه روی شیوه مدیریت استراتژیک و عملکرد شرکت در لاگوس، بهبود اثر مدیریت استراتژیک را روی سود اوری و سهام بازاری بنگاهها اثبات کردند. اگرچه مطالعات، اثر مدیریت استراتژیک روی عملکرد را اثبات کردهاند، ولی این شیوه هنوز در میان شرکتها رایج نیست و مطالعات بیشتر در خصوص شیوه تأثیر آن بر عملکرد کسب و کار بنگاهها در نجریه لازم است.
منبع: Agwu ME, Lagos Business School, Pan-Atlantic University, ANALYSIS OF THE IMPACT OF STRATEGIC MANAGEMENT ON THE BUSINESS PERFORMANCE OF SMES IN NIGERIA, Academy of Strategic Management Journal, 2018
نظرات